محل تبلیغات شما

بند عمومی ( سلول انفرادی سابق )



گنجشگ جوان بر روی درخت پرشاخ و برگ نارون ،در حیاط خانه ای بزرگ که شاخه هایش به دل بالکن آن فرو رفته بود همراه با ده ها گنجشگ دیگر نشسته بود همراه با جیک جیک هایش برشاخه ها ورجه ورجه میکرد . در آنطرف بالکن در اتاقی نیمه روشن مردی بر صندلی نشسته بود و کتاب میخواند .

و ناگهان مرد پره های بینی اش متورم شد و با صدای بلند عطسه کرد . و به یکباره همه گنجشگها هراسان از درخت نارون پرکشیدند  و هریک به سمتی رفتند گنجشک جوان هم مثل بقیه ترسید و پرکشید .رفت و بر سر بامی دورتر نشست . به اطراف و دیگر گنجشکها که اینور آنور نشسته بودند نگاه کرد.با خود فکر میکرد چه اتفاقی افتاد ؟ آن صدای ترس آور از چه بود ؟ و چه خوب شد سریعا گریخت . احتمالا عامل آن صدا میتوانست خطرآفرین باشد .

وگنجشگ جوان با همین ترس و گریزها مدتها به زندگی اش ادامه داد . تشکیل خانواده داد و صاحب لانه ای و همسری و جوجه هایی شد 

اما خواهر همین گنجشگ جوان . هیچوقت جرات بیرون آمدن از لانه را نیافت .و‌ خروج از لانه را مصادف با شکار شدن ، اسیر شدن ، در خطر افتادن ، ومردن میدانست ، و هرچه گنجشکهای دیگر به او میگفتند که زندگی یعنی خارج شدن از  لانه پر کشیدن . لذت پرواز را چشیدن . دنیا را و موجودات تازه را دیدن .گوش نمیداد واز لانه تکان نمیخورد و لانه را امن ترین محل و عامل سلامت زیستن و درگیر خطرها نشدن میدانست هرروز به جوش و خروش و پرواز دیگر گنجشکها نگاه میکرد و آنها را احمق میدانست و فریب خورده . که عاقبت طعمه شکارچیان خواهند شد . واینکه لذت پرواز ارزش خودرا به خطر افکندن ندارد  

روزها گذشت و گنجشک لانه نشین از جایش تکان نخورد .،، تا یک روز که متوجه شد ماری از درخت بالا میاید تا خودرا به لانه اش برساند دیگر گنجشکها سریعا از شاخه ها پرکشیدند و دور شدند .، اما گنجشک لانه نشین که مار بزرگ و خطر بلعیده شدن به یکقدمی اش رسیده بود .هرچه تلاش کرد و پرهایش را بهم کوبید نتوانست پرواز کند تا مار سررسید و بلعیدش

فوبیای ترس از دنیای ناشناخته بیرون از لانه .گنجشکک را در لانه زمینگیر کرده بود تا نابود شد نابود شد چون دیگر گنجشگ نبود قورباغه ای بود شبیه گنجشکها واز ترس مرگ در لانه اش اسیر ماجرای خودکشی احمقانه شده بود .

ترس گنجشک جوان اول داستان ، ترسی طبیعی و غریزی و مفید برای بقایش بود 

فوبیای ترس گنجشک لانه نشین چیزی نبود جز ترس از اوهام و تصورات خودش .ترس از عدم باور خودش . ترس از پرواز ترس از گنجشک واقعی بودن . وتا آخرین لحظه حیاتش هم نفهمید گنجشک بودن چیست و لذت پرواز و رهایی کدام است .

 


بحثی نیست که انگیزه اصلی همه متفکرین و معترضین به نابایست های اجتماعی عواطف لطیف تر و قلبی مهربانتراز دیگرانی ست که بدنبال نان اند ولذا زودرنج ترند که نتیجه اش کم صبری و گاها نومیدی از ادامه راه میباشد . اما این پذیرفته نیست که به سادگی بپذیریم که اهل دانش و دلسوز جامعه ای چون بانو سوفیا ترک وبلاگ کند و حتی حضور دروبلاگهای دیگر و نظردادن را نیز بایکوت کند من سخت برآشفم و اندوهگین شدم ازاین تصمیم ایشان !!!!!!!!!.
زندگی تلخه ولی بازم خوشه با همین دلخوشی ها آدم خوشه توی سرمای زمستون هوس دستای تو با همین چیزا هنوز دلم خوشه زیر افتاب زیر بارون شب و روز همه جا با یاد تو صنم خوشه کنار ساحل مرطوب لبات بذاری بیام قدم قدم خوشه اگه خواب باشم و باز خواب ببینم میذاری لب به روی لبم خوشه اگه .
حذف تصویر دودختر از طراحی جلد کتاب ریاضی سوم دبستان واکنش های زیادی را به دنبال داشت وزیر آموزش پرورش در پاسخ به واکنش ها گفته است : تصویر قبلی بسیار شلوغ بود و در روی جلد جدید تصویر خلوت تر شده است !! حکومت ی دراین چهل سال (البته 1400 سال صحیح تر است ) همه جور توصیفی از نقش ن در جامعه اسلامی کرده بود جز خرت و پرت !!. همه وقتی میخواهند محیط یا فضایی را خلوت کنند و از شلوغی آن بکاهند

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها